۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

محاکمه‌ي‌ّ فروید و باقی قضایا

در جلسه‌ی شنبه نخست درباره‌ی مقاله‌ای از پل فایرآبند به نام «افسانه‌های پریان: علیه روش و نتایج» صحبت کردیم که امیر لطف کرده بود و برای همه‌مان کپی گرفته بود. مقاله از کتاب «دیدگاه‌ها و برهان‌ها»، نشر مرکز، ترجمه‌ی شاپور اعتماد است و خود فایرآبند مقصود از نگارش آن را در سطرهای نخست چنین توضیح می‌دهد: «در این مقاله قصد دارم که از جامعه و اعضای آن در برابر همه‌ی ایدئولوژی‌ها، و نیز علم، دفاع کنم.»

متن انگلیسی مقاله را از اینجا بگیرید:‌ افسانه‌های پریان
این صورت صورت pdf اسکن شده‌ی همان مقاله‌ باز به انگلیسی است ولی بسیار حجیم‌تر: فسانه‌های پریان
این هم مقاله‌ای است درباره‌ی خود فایرآبند و عقایدش به فارسی: فایرآبند

سپس به سراغ مقاله‌ی فروید به نام «شرح کوتاه درباره‌ی روانکاوی» رفتیم و قرار شد جلسه‌ی بعد فروید را محاکمه کنیم. گروهی این مقاله را از دیدگاه فردگرایانه مطالعه می‌کنند و گروهی دیگر از دیدگاه‌ جمع‌گرایانه. قرار گذاشتیم که هرکسی جزء گروهی بشود که با آن مخالف است یا به عبارت دیگر، از عقایدی خلاف عقاید خود دفاع کند.

در طول جلسه، نخست صحبت از این مطالب به میان آمد: تکثر فرهنگی و رابطه‌ی آن با دموکراسی، اجماع نظر، حقیقت، نسبی‌گرایی و اخلاق. از رابطه‌ی میان حقیقت و نسبی‌گرایی (به عنوان دو سر یک طیف) با اخلاق صحبت به میان آمد و این را بسط دادیم که چه طور انتخاب میان امر مطلق و نسبی یکی از شکاف‌های اساسی فلسفه است. سپس گفتیم که از آنجایی که ما قصد صورت‌بندی نوعی تئوری معطوف به جمع را داریم باید بتوانیم موضع خود را نسبت به تفاوت میان امر مطلقاً همگانی و اجماع نظر روشن سازیم. با صحبت از اراده‌ی جمعی و اجماع نظر، پای «قرارداد اجتماعی» روسو به میان آمد و این‌که چه طور در جامعه‌ی دموکراتیک در معنای روسویی، اراده‌ی جمعی اختیار تام دارد و نمی‌توان با تکیه بر حقیقت، جامعه را به پیروی از چیزی خارج از تمایل اکثریت واداشت.

در بخش دوم بحث‌مان، موضوع بحث گروه شنبه را به اختصار پیش کشیدیم که به «تمدن و ملالت‌های آن» فروید مربوط بود. این‌که چه مدل‌هایی عامی برای خوشبختی مطرح شده‌اند و هرکدام چه معضلاتی دارند. زمانی که نقش عقل زیر سؤال رفت، این نکته را طرح کردیم که چه طور بسیاری از غر‌ زدن‌های روشنفکرانه بر چهار فرض متناقض زیر استوارند:

۱. از آگاهی و عقل برخوردار شده‌ام که بهتر زندگی کنم.
۲. اما کسانی که عاقل نیستند بهتر زندگی می‌کنند.
۳. دلم می‌خواهد حتماً جزو عاقلان باشم.
۴. ناراحتم که خوب زندگی نمی‌کنم.

سپس نشان دادیم که چه طور به واسطه‌ی رابطه‌ی میان تنگاتنگ «مسئله‌دار بودن» و «اندیشیدن»، بسیاری از فلسفه‌ها «ناخرسندی»،‌ «نارضایتی»، «عصیان»، «وجدان معذب» و «تهوع» را در مرکز فلسفه‌شان قرار می‌دهند و محور اندیشمندانه زیستن می‌دانند و سعی کردیم که از پذیرفتن این امر سرباز زنیم.

نشان دادیم که برای چنین مخالفتی نیاز داریم دو مطلب را اثبات کنیم و پاسخ گوییم که در واقع هم‌‌ارز یکدیگرند. یکی اینکه: «فکر خود منشأ رنج است.» و دوم اینکه: «چه‌ گونه می‌توان بدون انگیزه کاری انجام داد و بدون امنیت، ترس را زیر پا نهاد.» گفتیم که راه‌حل‌های لکانی، نیچه‌ای، فرویدی عملاً از انسان درهم‌شکسته انتظار دارد که بی‌محابا به مبارزه با ترس خویشتن برخیزد و انسان افسرده را به اعمال قهرمانانه دعوت می‌کند.

در مورد اول، چنین گفتیم که چون فکر را اساساً وسیله‌ی ارتباط با دیگران تعریف می‌کنیم، دیگران از اساس باید در تلقی ما از خوشبختی یا از نحوه‌ی زیستن در جهان حضور داشته باشند. و مورد دوم را فعلاً چنین پاسخ گفتیم که اگر به «کار» ماهیتی هنری ببخشیم، مسئله‌ی «انگیزه»، «انجام دادن کار بدون دانستن متد»، «پیشرفت در دل انباشتگی» از حالت غیرممکن خارج خواهد شد، چرا که هنر دقیقاً در همین لحظه‌ی ناممکن بودن آغاز می‌شود. (در هنر انباشتگی کامل، کمال، به انتها رسیدن و ناممکن شدن اثر هنری معنا ندارد.)

جلسه را این‌طور ختم کردیم که ما انسان را (بدون حضور دیگران) موجودی بینهایت قوی و همواره قادر به اعمال قهرمانانه نمی‌دانیم. جهنم عدم حضور دیگران است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حتماً نظر بدهید وگرنه مشمول‌الذمه هستید